هرگز نخواب کوروش
  » افسانه های تولد کورش بزرگ

  » به نام اهورا مزدا
درباره وبلاگ
به وبلاگ رسمی افشین کامیاب فرد خوش آمدید
پيوند هاي روزانه
آرشيو مطالب
لينك دوستان

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

» هدفون لیدی گاگا
» از الکترونیک چقدر میدانی بیا ببین چیه الکترونیک تاریخچشو ببین
» دانلود ها 75
» هواپیمایی آسمان
»  نوشته های کوچیک من
» عنوان لینک
» برگزیده ترین وبلاگ شخصی
» کی این وبلاگ رو می بینی
» اگه قدیمی میخوای بیا اینجا
» high dream
» فیزیک پزشکی
» چشم بارانی
» پایگاه سرگرمی و تفریحی سیکا
» فقط دانلود
» به سادگی سیاسیت
» آژانس مسافرتی به آئین سیر
» dance-onmoon
» mysuperstar
» بهترین انتخاب مردم ایران
» گرافیک
» عاشقانه
» هر چیزی که تو بخوای هست
» dream castle
» YARA
» مثبت اندیشان
» {همه چی دانلود}
» آريا1+5
» تنها
» هدیش
» عجيب ولي واقعي
» یاسمن زاهد
» بایسیکل تور بابل
» گلخونه24
» harry potter
» lovely spring
» سرزمین من،آریای من
» کافه عشق
» my lovely Iran
» تاریخ ایران و جهان
» برگزیده ترین وبلاگ برای همه
» مرد شب
» عاشقانه ها
» love
» جــ ــالــ ــب
» آموزش شطرنج بابی فیشر
» دختر آریایی
» عکس و مطالب باحال
» عشق و فان ...
» پردیس و دوستانش
» هنر 7
» وبلاگ تفریحی پرشین پلاس
» دختر ایرانی
» funny girls
» عنوان لینک
» خاطرات يك رئيس جمهور
» موزیک دریا
» من و آزادی با همیم تا ابد...
» Paeezan4roshanae
» جالب و دیدنی
» شیراز دانلود | SHIRAZDL
» ضدحال
» فروشگاه نقاشی
» تک برگی در سربرگ خاطره ها
» .:ERSIAN DOWNLOAD::.
» نسل سوخته
» ورود دخترها ممنوع
» دل نوشته های یک دختر تنها
» ارزش گفتن
» ♥yourland♥
» پرورش علامه
» رسانه ی آزادی ایران
» iranianshistoryonthisday
» I will always love you
» دورترین
» کوروش پرست
» وبلاگ ما
» مطالب طنز و جالب
» HeartBreak
» کلکسیون اسکناس های ایرانی و خارجی
» دهستان دیره
» هفت کشور
» بنام خداوند مهر آفرین
» زرتشت
» ♂ ♣ عاشــقانه ها ♠ ♀
» شب تاب
» عشقانه ها
» اشک ها و لبخندها
» کیت اگزوز
» زنون قوی
» چراغ لیزری دوچرخه

به نام اهورا مزدا

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان هرگز نخواب کوروش و آدرس kooroshpedia.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد
.

با تشکر





» افسانه های تولد کورش بزرگ

 افسانهٔ زایش کوروش

 تاریخ نویسان باستانی از قبیل هرودوت، گزنفون و کتسیاس دربارهٔ چگونگی زایش کوروش اتفاق نظر ندارند. اگرچه هر یک سرگذشت تولد وی را به شرح خاصی نقل کرده‌اند، اما شرحی که آنها دربارهٔ ماجرای زایش کوروش ارائه داده‌اند، بیشتر شبیه افسانه می‌باشد. تاریخ‌نویسان نامدار زمان ما همچون ویل دورانت و پرسی سایکس و حسن پیرنیا، شرح چگونگی زایش کوروش را از هرودوت برگرفته‌اند.

داستان تولد کوروش در کتاب هرودوت

 آژی دهاک (پدربزرگ کوروش) شبی خواب دید که از دخترش آنقدر آب خارج شد که همدان و کشور ماد و تمام سرزمین آسیا را غرق کرد. آژی دهاک تعبیر خواب خویش را از مغ‌ها پرسش کرد. آنها گفتند از او فرزندی پدید خواهد آمد که بر ماد غلبه خواهد کرد. این موضوع سبب شد که آژی دهاک تصمیم بگیرد دخترش را به بزرگان ماد ندهد، زیرا می‌ترسید که دامادش مدعی خطرناکی برای تخت و تاج او بشود. بنابر این آژی دهاک دختر خود را به کمبوجیه یکم یکی از پارسیان، به زناشویی داد.

ماندانا پس از ازدواج با کمبوجیه باردار شد و شاه این بار خواب دید که از شکم دخترش تاکی رویید که شاخ و برگ‌های آن تمام آسیا را پوشانید. پادشاه ماد، این‌بار هم از مغ‌ها تعبیر خوابش را خواست و آنها اظهار داشتند، تعبیر خوابش آن است که از دخترش ماندانا فرزندی بوجود خواهد آمد که بر آسیا چیره خواهد شد. آژی دهاک به مراتب بیش از خواب اولش به هراس افتاد و از این رو دخترش را به حضور طلبید. دخترش به همدان نزد وی آمد. پادشاه ماد بر اساس خواب‌هایی که دیده بود، از فرزند دخترش سخت وحشت داشت، پس زادهٔ دخترش را به یکی از بستگانش به نام هارپاگ، که در ضمن وزیر و سپهسالار او نیز بود، سپرد و دستور داد که کوروش را نابود کند. هارپاگ طفل را به خانه آورد و ماجرا را با همسرش در میان گذاشت. در پاسخ به پرسش همسرش راجع به سرنوشت کوروش، هارپاگ پاسخ داد «وی دست به چنین جنایتی نخواهد آلود، چون یکم کودک با او خوشایند است. دوم چون شاه فرزندان زیاد ندارد، دخترش ممکن است جانشین او گردد، در این صورت معلوم است شهبانو با کشندهٔ فرزندش مدارا نخواهد کرد.» پس کوروش را به یکی از چوپان‌های شاه به نام مهرداد (میترادات) داد و از او خواست که وی را به دستور شاه به کوهی در میان جنگل رها کند تا طعمهٔ ددان گردد.

چوپان کودک را به خانه برد. وقتی همسر چوپان به نام سپاکو از موضوع با خبر شد، با ناله و زاری به شوهرش اصرار ورزید که از کشتن کودک خودداری کند و بجای او، فرزند خود را که تازه زاییده و مرده بدنیا آمده بود، در جنگل رها سازد. مهرداد شهامت این کار را نداشت، ولی در پایان نظر همسرش را پذیرفت. پس جسد مرده فرزندش را به مأموران هارپاگ سپرد و خود سرپرستی کوروش را به گردن گرفت.

بازگشت کوروش به دربار

 روزی کوروش که به پسر چوپان معروف بود، با گروهی از فرزندان امیرزادگان بازی می‌کرد. آنها قرار گذاشتند، یک نفر را از میان خود به نام شاه تعیین کنند و کوروش را برای این کار برگزیدند. کوروش هم‌بازی‌های خود را به دسته‌های مختلف بخش کرد و برای هر یک وظیفه‌ای تعیین نمود و دستور داد پسر آرتم بارس را که از شاهزادگان و سالاران درجه اول پادشاه بود و از وی فرمانبرداری نکرده بود، تنبیه کنند. پس از پایان ماجرا، فرزند آرتم بارس به پدر شکایت برد که پسر یک چوپان دستور داده‌است وی را تنبیه کنند. پدرش او را نزد آژی دهاک برد و دادخواهی کرد که فرزند یک چوپان پسر او را تنبیه و بدنش را مضروب کرده‌است. شاه چوپان و کوروش را احضار کرد و از کوروش سوال کرد «تو چگونه جرأت کردی با فرزند کسی که بعد از من دارای بزرگ‌ترین مقام کشوری است، چنین کنی؟» کوروش پاسخ داد: «در این باره حق با من است، زیرا همه آن‌ها مرا به پادشاهی برگزیده بودند و چون او از من فرمانبرداری نکرد، من دستور تنبیه او را دادم، حال اگر شایسته مجازات می‌باشم، اختیار با توست.»

آژی دهاک از دلاوری کوروش و شباهت وی با خودش به اندیشه افتاد. در ضمن بیاد آورد، مدت زمانی که از رویداد رها کردن طفل دخترش به کوه می‌گذرد با سن این کودک برابری می‌کند. بنابراین آرتم بارس را قانع کرد که در این باره دستور لازم را صادر خواهد کرد و او را مرخص کرد. سپس از چوپان دربارهٔ هویت طفل مذکور پرسش‌هایی به عمل آورد. چوپان پاسخ داد «این طفل فرزند من است و مادرش نیز زنده‌است.» اما شاه نتوانست گفته چوپان را قبول کند و دستور داد زیر شکنجه واقعیت امر را از وی جویا شوند. چوپان ناچار به اعتراف شد و حقیقت امر را برای آژی دهاک آشکار کرد و با زاری از او بخشش خواست.

مهمانی آژی دهاک

آژی دهاک دستور به احضار هارپاگ داد و چون او چوپان را در حضور پادشاه دید، موضوع را حدس زد و در برابر پرسش آژی دهاک که از او پرسید: «با طفل دخترم چه کردی و چگونه او را کشتی؟» پاسخ داد: «پس از آن که طفل را به خانه بردم، تصمیم گرفتم کاری کنم که هم دستور تو را اجرا کرده باشم و هم مرتکب قتل فرزند دخترت نشده باشم.» و ماجرا را به طور کامل نقل نمود.[۱] آژی دهاک چون از ماجرا خبردار گردید، خطاب به هارپاگ گفت «امشب به افتخار زنده بودن و پیدا کردن کوروش جشنی در دربار برپا خواهم کرد. پس تو نیز به خانه برو و خود را برای جشن آماده کن و پسرت را به اینجا بفرست تا با کوروش بازی کند.» هارپاگ چنین کرد. از آنطرف آژی دهاک مغان را به حضور طلبید و در مورد کوروش و خواب‌هایی که قبلاً دیده بود دوباره سوال کرد و نظر آنها را پرسید. مغان به وی گفتند که شاه نباید نگران باشد زیرا رویا به حقیقت پیوسته و کوروش در حین بازی شاه شده‌است پس دیگر جای نگرانی ندارد و قبلاً نیز اتفاق افتاده که رویاها به این صورت تعبیر گردند. شاه از این ماجرا خوشحال شد. شب هنگام هارپاگ خوشحال و بی‌خبر از همه جا به مهمانی آمد. شاه دستور داد تا از گوشت‌هایی که آماده کرده‌اند به هارپاگ بدهند، سپس به هارپاگ گفت «می‌خواهی بدانی که این گوشتهای لذیذ که خوردی چگونه تهیه شده‌اند؟» سپس دستور داد ظرفی را که حاوی سر و دست و پاهای بریده فرزند هارپاگ بود را به وی نشان دهند. هنگامی که مأموران شاه درپوش ظرف را برداشتند هارپاگ سر و دست و پاهای بریده فرزند خود را دید و گرچه به وحشت افتاده بود. خود را کنترل نمود و هیچ تغییری در صورت وی رخ نداد و خطاب به شاه گفت «هرچه شاه انجام دهد همان درست است و ما فرمانبرداریم.» این نتیجه نافرمانی هارپاگ از دستور شاه در کشتن کوروش بود.[۲]

کوروش برای مدتی در دربار آژی دهاک ماند سپس به دستور وی عازم پارس شد. پدر کوروش کمبوجیه یکم و مادرش ماندانا از وی استقبال گرمی به عمل آوردند. کوروش در دربار کمبوجیه یکم خو و اخلاق پارس‌ها و فنون جنگی و نظام پیشرفته آن‌ها را آموخت و با آموزش‌های سختی که سربازان پارس فرامی‌گرفتند، پرورش یافت. بعد از مرگ پدر، وی شاه پارس شد.[۳]

بررسی افسانهٔ زایش کوروش بزرگ

 باید توجه داشت که داستان تولد کورش که از تاریخ هرودوت نقل شده است، یک داستان افسانه‌ای است. این سبک داستان پردازی در مورد تولد قهرمان تاریخی رایج بوده و و برخی از قهرمانان و اسطوره‌های تاریخی دیگر هم کما بیش داستان تولدشان مشابهاتی با این داستان دارد.

در کتاب افسانه تولد قهرمان، نوشتهٔ اتو رانک (نویسنده و روانکاو اتریشی)، سبک و روش بیان اینگونه افسانه‌ها مورد بررسی قرار گرفته‌است.

رانگ می‌نویسد، تقریباً همهٔ جماعات متمدن از همان دوره‌های اولیه در اشعار و افسانه‌ها قهرمانانی از قبیل شاهان و امرای افسانه‌ای، بنیانگذاران مذاهب و سلسله‌های سلطنتی و مؤسیسن امپراتوری‌ها یا شهرها و بطورکلی قهرمانان ملی خود را ستوده‌اند. شباهت بهت آور و گاه یکسان بودن این افسانه‌ها در میان اقوام مختلف که اغلب از هم فاصل زیادی دارند، از دیر باز معلوم بوده و عده‌ای از دانشمندان را به حیرت افکنده‌است. در سبک و روال این نوع افسانهٔ ولادت معمولاً این شباهت‌ها به چشم می‌خورد.

  • قهرمان از پدر و مادری از عالی‌ترین طبقهٔ جامعه بدنیا آمده و معمولاً پسر پادشاه است.
  • تولد او در پی بروز دشواری‌های سخت مانند یک دورهٔ خودداری یا سترونی طولانی صورت گرفته یا پدر و مادر او گرفتار ممنوعیت‌ها و موانع خارجی بوده‌اند و میبایست باهم روابط پنهانی برقرار کنند.
  • هنگام بارداری یا پیش از آن یک پیشگویی خبر داده که تولد بچه سبب بروز واقعهٔ شومی خواهد شد و معمولاً پدر مورد تهدید قرار می گیرد، در نتیجه پدر یا قیم بکشتن نوزاد یا افکندن او بکام خطرات عظیم فرمان میدهد.
  • عموماً کودک را در سبدی گذاشته به جریان آب می‌سپرند.آنگاه کودک توسط جانوران یا افرادی حقیر مثلاً چوپانان نجات می‌یابد و جانور پستاندار یا زنی از مردم عادی به او شیر می‌دهد.
  • در بزرگی پس از حوادث و سرگذشت‌های زیادی پدر و مادر والاگوهرش را باز می‌یابد.

قدیمی‌ترین شخصیت معروفی که این افسانهٔ ولادت درباره‌اش صادق است. سارگن بزرگ بنیان گذار بابل در ۲۸۰۰ قبل از میلاد است. در رشته‌ای که با سارگن بزرگ آغاز می‌شود، نام‌های موسی، کوروش و رومولوس (بنیانگذار شهر روم) برای ما کاملاً آشناست. رانک توانسته‌است در کتاب افسانهٔ تولد قهرمان که اولین بار در سال ۱۹۵۹ منتشر شده، تعداد زیادی از این قهرمانان که دارای کودکی کلاً یا جزئاً نظیر هم بوده‌اند، مانند ادیپ، کارنا، پاریس، تلفوس، پرسه، هراکلس، گیلگمش، آمفیون، زئوس و غیره را گردآوری نماید.[۴]

بررسی افسانهٔ مهمانی آژدی هاک

همچنین دو داستان یونانی کاملاً مشابه با مهمانی آژی دهاک (پدر بزرگ کوروش) در افسانه‌های یونانی نیز وجود دارد. بنظر دو محقق هو و ولز از انگلستان، این داستان در اصل ریشهٔ یونانی دارد و در داستان‌های یونانی، نمونه‌هایی از آن دیده می‌شود. برای مثال افسانهٔ آتریوس آورده شده‌است.[۵]

آتریوس با ثی یستس دشمنی داشت. پس به بهانهٔ آشتی با وی، او را با فرزندانش به میهمانی فرا خواند. چون آمدند چند تن از آن کودکان را کشت و به خورد پدر داد. لیکن پسر نوزاد ثی یستس را به دشتی برده، رها کرد. ماده بزی او را شیر داد و پروراند و این کودک چون بزرگ شد، بازگشت و کین پدر از آتریوس باز جست. [۶]


نظرات شما عزیزان:

mehdi
ساعت19:23---2 تير 1391
خسته نباشید. وبلاگتون خوبه فقط لطفا یکم قوی تر عمل کنید
پاسخ:درود بر شما . قوی از چه لحاظ ؟


raha
ساعت1:49---31 خرداد 1391
باز هم مثل همه مطالبی که در مورد کوروش بزرگ میزاشتین عالی بود.....


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





»  نوع مطلب : <-CategoryName->
»  نوشته شده در دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:, توسط افشین کامیاب فرد | لينك ثابت |

» عناوين آخرين مطالب ارسالي